خیلی وقته فرصت نکردم برات بنویسم مامان رو ببخش دخترم از پاقدمت ماشین رو تحویل گرفتیم...و وارد خونه نو شدیم..مامان بزرگها هم زحمت کشیدن و اومدن کمک و همه چیز خیلی سریع جمع و جور شد....اول یه کم غریبی میکردی اما الان دیگه کاملا اجتماعی شدی و عاشق بیرون رفتنی ..تو این یکماه که نشد برات بنویسم کلی تغییر کردی دو تا دندون کوچولو و ناز عین مروارید جوونه زده رو فک پایینت و برات آش دندونی پختم..دندونت دقیقا تو ماهگرد 6 ماهگیت دراومد برات یه تولد 3 تایی کوچیک گرفتیم ودو روز بعد هم خانم خانمها رو بردیم آتلیه که خیلی خوش گذشت با اینکه خیلی بد قلقی کردی اما عکسات عالی شدن.......قبلش رفتیم شرکت بابا که حسابی دلبری کردی و کلی هم با همه دوست شدی......با خال...